گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم
اما تحريفات معنوی



اولين تحريف اين بود كه اين حادثه را يك حادثه استثنائی و
ناشی از يك دستور محرمانه و خصوصی دانستند . امام حسين فدای گناهان امت‏
شد ! او كشته شد تا گناهان امت بخشيده شود ! بدون شك اين يك فكر مسيحی‏
است كه در ميان ما نيز رايج شده است . اين فكر است كه امام حسين را به‏
كلی مسخ می‏كند و او را به صورت سنگر گنهكاران در می‏آورد ، قيام او را
كفاره عمل بد ديگران قرار می‏دهد : امام حسين كشته شد كه گنهكاران از
عذاب الهی بيمه شوند ! جوابگوی معصيت معصيتكاران باشد ( 1 ) . ( به‏
شخصی گفتند تو چرا نماز نمی خوانی ، روزه نمی‏گيری ، مشروب می‏خوری ؟ گفت‏
من ؟ ! شب جمعه در هيئت ، سينه سه ضربه مرا نديدی ؟ ! آقای بروجردی هر
چه خواستند سردسته‏های قمی را از بعضی كارها منع كنند قبول نكردند ، گفتند
ما همه سال جز يك روز مقلد شما هستيم . ) چيزی كه هست فرق ما با
مسيحيان اينست كه می‏گوئيم يك بهانه‏ای

لازم است ، به قدر بال مگسی اشك بريزد و همان كافی است كه جواب‏
دروغگوئيها ، خيانتها ، شرابخواريها ، رباخواريها ، ظلمها و آدمكشيها
بشود ! مكتب امام حسين بجای اينكه مكتب احياء احكام دين باشد ، مكتب ²
اشهد انك قد اقمت الصلاش و آتيت الزكاش و أمرت بالمعروف و نهيت عن‏
المنكر » باشد ، و همانطور كه خودش فرمود : « اريد ان آمر بالمعروف ، و
انهی عن المنكر » ، مكتب ابن زياد سازی و يزيد سازی شد .
در اين زمينه است كه افسانه‏ها ساخته شده از قبيل داستان مردی كه سر
راه را می‏گرفت و آدمها را می‏كشت و لخت می‏كرد ، اطلاع پيدا كرد كه‏
قافله‏ای از زوار حسينی امشب از فلان نقطه عبور می‏كنند ، در گردنه‏ای كمين‏
كرد و در حالی كه انتظار می‏كشيد خوابش برد و قافله آمد و گذشت و او
متوجه نشد . قافله كه می‏گذشت ، گرد و غبار بلند شده بود و روی لباسها و
بدن او نشست . در همين حال خواب ديد كه قيامت بپا شده و او را هم كشان‏
كشان به طرف جهنم می‏برند به جرم خونهای نا حقی كه ريخته و مالهايی كه‏
دزديده و امنيتی كه سلب كرده است ( زيرا از نظر اسلام اينها محارب‏
خوانده می‏شوند « و انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله . . . ان يقتلوا
أو يصلبوا أو تقطع ايديهم »( 1 ) . . . رجوع شود به تفسير آيه و به بحث‏
فقهی مطلب ) ولی همينكه به نزديك جهنم رسيد ، جهنم از قبول او امتناع‏
كرد و امر شد او را برگردانيد زيرا اين كسی است كه در وقتی كه در خواب‏
بوده ، غبار زوار حسينی بر روی او نشسته است

فان شئت النجاش فزر حسينا
لكی تلقی الاله قرير عين
فان النار ليس تمس جسما
عليه غبار زوار الحسين
( 1 )
پس وقتی كه غبار زوار حسين بر روی يك دزد جانی بنشيند او را نجات‏
دهد ، خود زوار چه مقام و درجه‏ای دارند ! و حتما بالاتر از ابراهيم خليل‏
خواهند بود ! به قول شاعر :

من خاك كف پای سگ كوی كسی‏ام
كو خاك كف پای سگ كوی تو باشد
و به قول شاعر اصفهانی مردی را در قيامت می‏آورند و ملائكه غلاظ و شداد
او را به محضر عدل الهی می‏برند و هی به گناهان او شهادت می‏دهند و مورد
توجه فرشته مأمور رسيدگی [ واقع ] نمی شود ، می‏گويند : شكمها پاره كرده‏
است ، . . . ديوان مكرم صفحه 133 :

اگر اين مرده اشكی هديه كرده
و لش كن گريه كرده
عيان گر معصيت يا خفيه كرده
ولش كن گريه كرده
نماز اين بنده عاصی نكرده
مه حق روزه خورده
ولی يك ناله در يك تكيه كرده
ولش كن گريه كرده
اگر پستان زنها را بريده
شكمهاشان دريده
هزاران مرد را بی خصيه كرده
ولش كن گريه كرده
اگر از كودكان شيرخواره
شكمها كرده پاره
به دسته گريه‏های نسيه كرده
ولش كن گريه كرده

خوراك او همه مال يتيم است گناه او عظيم است خطا در شهر و هم در قريه كرده ولش كن گريه كرده اگر بر ذمه او حق ناس است خدا را ناشناس است برای خود جهان را فديه كرده ولش كن گريه كرده به دست خود زده قداره برفرق به خون خود شده غرق تن خود زين ستم بی بنيه كرده ولش كن گريه كرده
دخالت كرده است و آن اينكه به خاطر فلسفه خاصی از طرف پيشوايان دين‏
توصيه شده كه اين جريان به عنوان يك مصيبت يادآوری شود و مردم بر آن‏
بگريند . فلسفه اين تذكر و گريستن و گرياندن ، احياء اين خاطره است و
فلسفه احياء آن اينست كه هدف كلی اين نهضت برای هميشه زنده بماند و
امام حسين هر سال در ميان مردم به اين صورت ظهور كند و مردم از حلقوم او
بشنوند كه : « الا ترون ان الحق لا يعمل به ، و ان الباطل لا يتناهی عنه »
، مردم هميشه بشنوند : « لا اری الموت الا سعادش و الحياش مع الظالمين الا
برما » ، مردم بشنوند اين ندايی را كه با حماسه سروده شده است و ببينند
اين تاريخی را كه با خون نوشته شده است .
ولی اين مطلب بدون توجه به هدف گريستنها و گرياندنها ، خود گريستن‏
موضوع شده است ، بلكه هنر مخصوص شده است . گريز زدن خود يك هنری است‏
در ميان اهل منبر و روضه خوان‏ها . قهرا برای اينكه مردم بهتر و بيشتر
گريه كنند ، و به ظاهر برای اينكه اجر و ثواب بيشتری پيدا كنند ،
روضه‏های دروغ جعل شد . مردم ما هم فعلا مثل چايخورهايی كه به چای پررنگ‏
عادت كرده باشند كه چای كمرنگ آنها را نمی گيرد ، به روضه‏های خيلی داغ‏
و پرحاشيه عادت كرده‏اند و اين خود عاملی شده كه اجبارا عده‏ای از اهل‏
منبر برای اينكه مردم گريه بكنند ، روضه‏های دروغ ، و اگر بخواهيم‏
محترمانه بگوئيم ، روضه‏های ضعيف می‏خوانند .
اينجا دو داستان دارم : می‏گويند يكی از علماء آذربايجان هميشه از
روضه‏های بی اصلی كه خوانده می‏شد رنج می‏برد و به
اهل منبر اعتراض می‏كرد . معمولا می‏گفت اين زهر مارها چيست كه شما
می‏خوانيد ؟ ! ولی كسی به سخنانش گوش نمی كرد ، تا آنكه يك دهه خودش‏
در مسجد خودش روضه گرفت و بانی هم خودش بود . با روضه خوان شرط كرد كه‏
به اصطلاح خودش از آن زهر مارها قاطی نكند . روضه خوان گفت : آقا ! من‏
حرفی ندارم ولی بدانيد كه مردم گريه نمی كنند . گفت : تو چكار داری ؟ !
در مجلس من نبايد از آن زهرماری‏ها يعنی روضه‏های دروغ خوانده شود . مجلسی‏
بپا شد . آقا خودش در محراب ، و منبر هم كنار محراب . منبری وارد روضه‏
شد ولی هر چه خواست با روضه راست مردم گريه كنند نشد . آقا خودش هم‏
دست را به پيشانی گذاشته بود و ديد عجب ! مجلس خيلی يخ شد ، و لا بد با
خود گفت الان مردم عوام خواهند گفت علت اينكه روضه آقا نمی گيرد اينست‏
كه نيت آقا صاف نيست و مريدها خواهند پاشيد . يواشكی سرش را به طرف‏
منبر برد و گفت قدری از آن زهر ماری‏ها قاطيش كن .
داستان ديگر اينكه : در يكی از شهرستانها برای اولين بار يك روضه‏
منفصلی شنيدم درباره داستان زنی كه در زمان متوكل رفت به زيارت ابا
عبدالله ( ع ) ، و مانع می‏شدند و دست می‏بريدند ، تا عاقبت آن زن با شرح‏
مفصلی كه يادم نيست ، به دريا انداخته می‏شود و فرياد می‏كند : يا
اباالفضل ! به فريادم برس . سواری پيدا می‏شود و می‏آيد و به زن می‏گويد :
ركابم را بگير ! زن می‏گويد : چرا دست دراز نمی كنی و مرا نمی گيری ؟
می‏گويد : آخر من دست در بدن ندارم
داده است و از عهده هر دو نيكو بر آمده است : اخلاص ، صدق .
در بحث صدق ، صفحه 82 ، آيات مربوطه را نقل می‏كند . اول آيه : « فويل‏
للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمنا
قليلا فويل لهم مما كتبت ايديهم وويل لهم مما يكسبون »( 1 ) . سپس‏
آيات افترای كذب را نقل می‏كند كه زياد است
در صفحه 92 به بعضی دروغهای روضه خوان‏ها اشاره می‏كند از قبيل :
الف - پس از رفتن علی اكبر به ميدان و برگشتن ، امام به مادرش ليلی‏
فرمود برخيز و برو در خلوت دعا كن برای فرزندت كه من از جدم شنيدم‏
می‏فرمود : دعای مادر در حق فرزند مستجاب می‏شود .
ب - حضرت زينب در حالت احتضار آمد به بالين امام « فرمقها بطرفه‏
فقال لها اخوه : ارجعی الی الخيمة فقد كسرت قلبی ، وزدت كربی ! » (1) .
ج - امام چند بار به دشمن حمله كرد و هر نوبت ده هزار نفر را كشت !
8 - در صفحه 142 اشتباه شيخ مفيد را نقل می‏كند در جراحت برنداشتن علی‏
عليه السلام ، و در صفحه 149 داستان عبور اسرا را از كربلا در مراجعت از
شام نقل می‏كند كه " لهوف " متفرد به آن است و فقط پس از او " ابن‏
نما " در " مثير الاحزان " نقل كرده است . تأليف اين كتاب ، بيست و
چهار سال بعد از وفات سيد واقع شده است .
9 - در صفحه 163 از كتاب " محرق القلوب " آخوند ملا مهدی نراقی نام‏
می‏برد كه مشتمل بر بعضی اكاذيب است از آن جمله
چون بعضی از ياران به جنگ رفته شهيد شدند ، ناگاه از ميان بيابان‏
سواری مكمل و مسلح پيدا شد ، مركبی كوه پيكر سوار بود ، خود عادی ( 1 )
فولاد بر سر نهاده و سپر مدور به سر كتف در آورده و تيغ يمانی جوهردار
چون برق لامع حمايل كرده و نيزه هجده ذرعی ( ! ) در دست گرفته و ساير
اسباب حرب را برخود آراسته كالبرق اللامع و البدر الساطع به ميان ميدان‏
رسيد و بعد از " طريد و جولان " ( 2 ) ، روی به سپاه مخالف كرد و گفت‏
: هر كه مرا نشناسد بشناسد : منم هاشم بن عتبة بن أبی وقاص پسر عم عمر
سعد . پس روی به امام حسين كرد و گفت : السلام عليك يا ابا عبدالله اگر
پسر عمم عمر سعد . . . " .
10 - در صفحه 166 اشاره می‏كند به كتابهای برغانيهای قزوينی كه مشتمل بر
برخی اكاذيب است .
11 - در صفحه 167 می‏گويد : در ايام مجاورت كربلا و استفاده از محضر
علامه عصر شيخ عبدالحسين طهرانی ، سيد عرب روضه خوانی از " حله " آمد و
پدرش از اين طايفه بود و اجزاء ( جمع جزوه ) كهنه‏ای از ميراث پدر داشت‏
. اول و آخر نداشت . در حاشيه‏اش نوشته بود از تأليفات فلان عالم از
علمای جبل عامل از شاگردان صاحب معالم است . غرض ، آن سيد استعلام حال‏
آن كتاب نمود . مرحوم شيخ عبدالحسين اولا در احوال آن عالم كتابی در
مقتل نيافت ، ثانيا خود كتاب را مطالعه كرد و ديد آنقدر اكاذيب دارد
كه ممكن نيست از عالمی باشد . لذا آن سيد را نهی كرد از نشر و نقل از آن‏
. ولی بعد همين كتاب به دست مرحوم در بندی افتاد و مطالب آنرا در
كتاب " اسرار الشهادش " نقل كرد و بر عدد اخبار و اهيه مجعوله بی شمار
آن افزود .
در " اسرار الشهادش " ( 1 ) می‏نويسد : عدد لشكريان كوفه به ششصد هزار
سواره و دو كرور پياده ( يك ميليون و ششصد هزار ) می‏رسيده است .
12 - در صفحه 168 می‏گويد : مرحوم دربندی مشافهة نقل كرد كه من در ايام‏
سابقه شنيدم كه فلان عالم گفت يا روايتی نقل كرد كه روز عاشورا هفتاد
ساعت بود و من در آنوقت غريب شمردم و متعجب شدم از نقل آن و لكن حال‏
كه تأمل در وقايع روز عاشورا كردم خاطر جمع يا يقين كردم كه آن نقل ،
راست ، و آنهمه وقايع نشود مگر در آن مقدار از زمان .
13 - در صفحه 169 : شخصی در شهر كرمانشاه خدمت عالم كامل جامع فريد
آقا محمد علی صاحب " مقامع " و غيره قدس
الله روحه رسيده و عرض كرد : در خواب می‏بينم به دندان خود گوشت بدن‏
مبارك حضرت سيد الشهدا عليه السلام را می‏كنم . آقا او را نمی شناخت ،
سر به زير انداخت و متفكر شد . پس به او فرمود : شايد روضه خوانی می‏كنی‏
؟ عرض كرد : بلی . فرمود : يا ترك كن يا از كتب معتبره نقل كن .
14 - در ص 170 مقدمه برای نقل نمونه‏ای از اكاذيب روضه خوان‏ها جريان‏
مسنای بنی اسرائيل و تلمود را كه سينه به سينه به يهوديان رسيد و جمع‏
آوری شد ذكر می‏كند و تمثيل می‏كند به صدور الواعظين و لسان الذاكرين .
15 - در صفحه 174 عبارت و بيانی در دنبال مطلب فوق دارد ، می‏گويد :
" لكن مسنای يهود كتاب معين و معهودی است كه به ملاحظه آن دو تفسير (
شروح مسنا ) از زيادی و نقصان مصون و محروس است ، و اما روايات مسنای‏
اين امت دارای قوه قويه نباتيه است كه چون از مجموعه‏ای ديگر نقل كند
فورا نمو كند و با بركت شود و شاخه‏ها و برگهای تازه با طراوت و نضارت‏
برای آن پيدا [ شود ] و چون در سير به منزل منابر برسد و موسم نقل آنها
برسد قوه حيوانيه در او ظاهر گردد و بال و پر پيدا كند و چون طير خيال در
هر لمحه به جهات مختلفه پرواز كند . و ما به جهت مثال به پاره‏ای از
آنها اشاره كنيم به اينكه مختصری از او نقل كنيم " . قبلا سه فقره نقل شد
، لهذا از شماره چهار شروع می‏كنيم :
16 - د - صفحه 175 : افسانه‏ای راجع به حضرت
امير پس از ضربت خوردن .
ه - افسانه يكی از قاصدان كوفه كه نامه‏ای آورد برای امام حسين و جواب‏
خواست . حضرت سه روز مهلت خواستند ، روز سوم عازم سفر شدند . آن شخص‏
گفت : برويم ببينيم جلالت شأن پادشاه حجاز را كه چگونه سوار می‏شود . آمد
ديد حضرت بر كرسی نشسته ، بنی هاشم دورش را گرفته و مردان ايستاده و
اسبان زين كرده و چهل محمل كه همه را به حرير و ديباج پوشانيده‏اند . . .
تا عصر عاشورا كه عمر سعد امر كرد شتران بی جهاز را حاضر كردند برای سوار
شدن اسيران . . .
و - صفحه 177 : حضرت زينب در شب عاشورا به جهت هم و غم و خوف از
اعداء در ميان خيمه‏ها سير می‏كرد برای استخبار حال اقربا و انصار ، ديد "
حبيب بن مظهر " اصحاب را در خيمه خود جمع كرده و از آنها عهد می‏گيرد
كه فردا نگذارند احدی از بنی هاشم قبل از ايشان به ميدان برود . . . آن‏
مخدره مسرورا آمد پشت خيمه ابوالفضل ، ديد آنجناب نيز بنی هاشم را جمع‏
كرده و به همان قسم از ايشان عهد می گيرد كه نگذارند احدی از انصار پيش‏
از ايشان به ميدان برود . مخدره مسرور در خدمت حضرت رسيد و تبسم كرد .
حضرت از تبسم او ( در اين وقت ) تعجب كرد و سبب پرسيد . آنچه ديده‏
بود عرض كرد . . .
ز - داستان اينكه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بيت و اصحاب ،
حضرت به بالين امام زين العابدين عليهما السلام آمد . پس از پدر حال‏
معامله آنجناب را با اعداء پرسيد . خبر داد كه به
جنگ كشيد . پس جمعی از اصحاب را پرسيد . در جواب فرمود : قتل ، قتل ،
تارسيد به بنی هاشم ، و از حال جناب علی اكبر و ابی الفضل سؤال كرد ، به‏
همان قسم جواب داد و فرمود : بدان در ميان خيمه‏ها غير از من و تو مردی‏
نمانده است .
صفحه 178 : " اين قصه است و حواشی بسيار دارد و صريح است در آنكه‏
آنجناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابدا از حال اقرباء
و انصار و ميدان جنگ خبری نداشت " .
ح - داستان عزم رفتن اباعبدالله به ميدان جنگ و طلب كردن اسب سواری‏
و [ اينكه ] كسی نبود اسب را حاضر كند : " پس مخدره زينب رفت و آورد
و آن حضرت را سوار كرد . بر حسب تعدد منابر ، مكالمات بسيار بين برادر
و خواهر ذكر می‏شود و مضامين آن در ضمن اشعار عربی و فارسی نيز در آمده و
مجالس را به آن رونق دهند و به شور درآورند " .
ظاهرا از آنجمله است اينكه حضرت زينب هنگام وداع ، برادر را ايست‏
داد و فرمود : وصيتی از مادرم به يادم افتاد . مادرم به من گفته در همچو
وقتی حسينم را بگير و از طرف من زير گلويش را ببوس . از آنجمله است‏
اينكه حضرت ديد اسب حركت نمی كند ، هر چه نهيب می‏زند اسب نمی رود ،
يكمرتبه می‏بيند طفلی خودش را روی سم اسب انداخته است . ( اشعار معروف‏
صفی عليشاه در بيان دو جاذبه عشق و عقل مربوط به جريان حضرت زينب در
همين وقت است ) . بايد متوجه بود كه حضرت زينب حين وفات حضرت‏
زهرا تقريبا پنجساله بوده است .
ط - صفحه 179 : زينب آمد به بالين ابا عبدالله ( ع ) در قتلگاه : و
رأته يجود بنفسه و رمت بنفسها عليه و هی تقول : انت اخی ، انت رجاؤنا
، انت كهفنا ، انت حمانا ( 1 ) .
ی - صفحه 179 : افسانه منسوب به " ابو حمزه ثمالی " كه در خانه امام‏
سجاد را كوبيد ، كنيزكی آمد ، چون فهميد ابو حمزه است خدای را حمد كرد
كه او را رساند كه حضرت را تسلی دهد چون امروز دو مرتبه حضرت بيهوش‏
شدند . پس ابوحمزه داخل شد و تسلی داد به اينكه شهادت در اين خانواده‏
موروثی است ، جد ، پدر ، عم ، . . . امام فرمود : بلی ، ولی اسارت در
اين خانواده موروثی نبود . آنگاه شمه‏ای از حالت اسيری عمه‏ها و خواهران‏
بيان كردند .
يا - از " هشام بن الحكم " [ مطلبی ] نقل كرده‏اند كه خلاصه‏اش اينست‏
: " در ايامی كه امام صادق ( ع ) در بغداد بودند ، هر روز می‏بايست در
محضر امام باشم . روزی يكی از شيعيان ، هشام را به يك مجلس عزا دعوت‏
می‏كند و او معتذر می‏شود كه بايد در حضور امام باشم . او می‏گويد : از امام‏
اجازه بگير ، و هشام می‏گويد : اسم اين مطلب را پيش امام نمی شود برد كه‏
منقلب می‏شود . او گفت : بی اجازه بيا . هشام گفت : اين هم ممكن نيست‏
زيرا امام از من خواهد پرسيد . آخر كار هر طور بود هشام را برد . روز
بعد امام جويا شد و بعد از تكرار فاش كرد . امام فرمود : گمان می‏كنی من‏
در آنجا نبودم يا در چنين مجالسی حاضر نمی شوم ؟ ! عرض كرد : شما را در
آنجا نديدم . فرمود : وقتی كه از حجره بيرون آمدی ، در محل كفشها چيزی‏
نديدی ؟ عرض كرد : جامه‏ای در آنجا افتاده بود . فرمود : من بودم كه عبا
بر سر كشيدم و روی زمين افتادم !
( نظير اين افسانه است افسانه‏ای درباره امام سجاد ( ع ) كه در يك‏
مجلس عزاداری شركت كرده بود و چراغها را خاموش كردند و بعد كه مجلس‏
ختم شد و چراغها روشن شد ، ديدند امام كفشهای عزاداران را جفت كرده است‏
) .
17 - در صفحه 183 می‏گويد : " دو چيز است كه سبب تجری اين جماعت‏
بلكه بعضی از ارباب تأليف شده در نقل اخبار و حكايات بی اصل و مأخذ
بلكه در بافتن دروغ و جعل اخبار و حكايات :
اول : گفته‏اند در اخبار مدح ابكاء ننوشته كه به چه قسم بگريانيد و چه‏
بخوانيد ، و از اين ذكر نكردن معلوم می‏شود هر چه سبب گريانيدن ، وسيله‏
سوزانيدن دل و بيرون آمدن اشك باشد ممدوح و مستحسن است . عليهذا اخبار
منع كذب در غير مقام تعزيه‏داری است .
به اين بيان می‏توان بسياری از معاصی كبيره را مباح بلكه مستحب كرد .
مثلا اخبار فضيلت ادخال سرور در قلب مؤمن . پس مثلا غيبت يا بوسه و
زنای با بيگانه يا لواط اگر موجب ادخال سرور بشود جايز است " .
18 - در صفحه 186 می‏گويد : " يكی از ثقات اهل علم
يزد برای من نقل كرد كه وقتی از يزيد پياده رفتم به مشهد مقدس از آن راه‏
بيابان ( كوير ) كه مشقت بسيار دارد . در مسير منازل وارد قريه‏ای از
دهكده‏های خراسان شدم . قريب نيشابور چون غريب بودم رفتم به مسجد آنجا .
چون مغرب شد اهل ده جمع شدند و چراغی روشن كردند و پيشنمازی آمد و نماز
مغرب و عشا را به جماعت كردند . آنگاه پيشنماز رفت بالای منبر نشست ،
پس خادم مسجد دامن را پر از سنگ كرد و برد بالای منبر نزد جناب آخوند
گذاشت . متحير ماندم برای چيست ؟ ! آنگاه مشغول روضه خوانی شد . چند
كلمه كه خواند خادم برخاست و چراغها را خاموش كرد . تعجبم بيشتر شد .
در اين حال ديدم بنای سنگ انداختن شد از بالای منبر بر آن جماعت ، و
فريادها بلند شد ، يكی می‏گويد : ای وای سرم ، ديگری فرياد از بازو ، سومی‏
از سينه ، و هكذا گريه‏ها و شيونها بلند شد . قدری گذشت ، سنگ تمام و
آخوند مشغول دعا شد و چراغ را روشن كردند . مردم با سر و صورت خونين و
ديده اشكبار رفتند . پس به نزد پيشنماز رفتم و از حقيقت اين كار شنيع‏
پرسيدم . گفت : روضه می‏خوانم و اين جماعت به غير از اين قسم عمل گريه‏
نمی كنند . لابد بايد ( برای اينكه به ثواب گريه بر اباعبدالله برسند )
به اين نحو ايشان را بگريانم " .
19 - صفحه 187 - دوم : " استقرار سيره علما در مؤلفات خود بر نقل‏
اخبار ضعيفه و ضبط روايات غير صحيحه در ابواب فضائل و قصص و مصائب ،
و مسامحه ايشان در اين مقامات ، خصوص مقام اخير چنانكه مشاهد و محسوس‏
است " .
مرحوم حاجی بعدا وارد بحث در مسأله تسامح در ادله سنن
می‏شود و فرق می‏گذارد ميان حديث ضعيف و موهون ، و می‏گويد : آنچه قابل‏
تسامح است احاديث ضعيفه است نه موهونه .
20 - در صفحه 193 می‏گويد : " قصه زعفر جنی و عروسی قاسم در " روضه "
كاشفی ، و دومی در " منتخب " شيخ طريحی هم هست . منتخب طريحی مشتمل‏
بر موهونهايی از قبيل زنده دفن كردن حضرت عبد العظيم در ری است " .
21 - صفحه 194 : " قصه عروسی ، قبل از " روضه " كاشفی در هيچ كتابی‏
ديده نشده است . اما قصه زبيده و شهر بانو و قاسم ثانی در خاك روی و
اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده ، پس آن از خيالات واهيه است . .
. تمام علمای انساب متفقند كه قاسم بن الحسن عقب ندارد ( بلكه صغير
بوده ) .
22 - صفحه 195 - می‏گويد : " مسعودی كه شيعه است و معاصر كلينی است ،
در " اثبات الوصية " عدد كشتگان امام را به 1800 تن رسانده است آنهم‏
به عبارت : و روی « انه قتل بيده ذلك اليوم الفا و ثمانمائة » . و محمد
بن ابی‏طالب به هزار و نهصد و پنجاه نفر رسانده است . اما در كتابی كه‏
هزار سال بعد نوشته شده ( اسرار الشهاده در بندی ) عدد مقتولين امام را
به سيصد هزار و عدد مقتولين حضرت ابوالفضل را به بيست و پنج هزار و از
سايرين نيز به بيست و پنج هزار نفر رسانده است " .
( اگر فرض كنيم امام در هر ثانيه يك نفر كشته باشد ، سيصد هزار نفر
مقدار هشتاد و سه ساعت و بيست دقيقه وقت می‏خواهد كه باروز هفتاد و دو
ساعت نيز قابل اصلاح نيست ، و
بيست و پنج هزار نفر اگر هر نفر در يك ثانيه كشته شود ، شش ساعت و
پنجاه و شش دقيقه و چهل ثانيه وقت می‏خواهد . به علاوه جمعيت يك ميليون‏
و ششصد هزار نفر در صحرای كربلا جا نمی‏گيرد . وسائل و اسبابش از كجا
فراهم می‏شود ؟ آنهم همه از مردم كوفه بودند ، از حجاز و شام كسی نبود ( 1
) . خداوند عقلی بدهد .
23 - در صفحه 202 اشاره می‏كند به افسانه ديگری كه ما نظر به آنچه قبلا
نقل كرده ايم آنرا دوازدهم قرار می‏دهيم :
يب - روزی حضرت امير در بالای منبر خطبه می‏خواند . حضرت سيدالشهدا
عليه السلام آب خواست . حضرت به قنبر امر فرمود آب بياور . عباس در
آنوقت طفل بود ، چون شنيد تشنگی برادر را ، دويد نزد مادر و آب برای‏
برادر گرفت در جامی و آنرا بر سر گذاشت و آب از اطراف می‏ريخت . به‏
همين قسم وارد مسجد شد . چشم پدر بر او افتاد ، گريست و فرمود امروز
چنين و روز عاشورا چنان . . .
البته قصه بايد در كوفه باشد زيرا سخن از خطابه و منبر است ، و در
آنوقت امام حسين يك مرد سی و چند ساله است و ممكن نيست در حضور جمع‏
در حين خطبه پدر از پدر آب بخواهد . به علاوه در هيچ مدركی وجود ندارد
يج - حضرت ابوالفضل در صفين هشتاد نفر را يكی پس از ديگری به هوا
انداخت كه هنوز اولی برنگشته بود و هر كدام برمی گشت ، با شمشير دو حصه‏
می‏نمود . . .
يد - " برای ذريه طاهره دوشيزگانی بهم بافتند خصوص برای حضرت‏
ابی‏عبدالله ( ع ) ، بعضی را در مدينه گذاشتند و بعضی را در كربلا شوهر
دادند و بعضی را به جهت صدق كلام جبرئيل صغيرهم يميتهم العطش در كربلا از
تشنگی بكشتند و بعضی را در قتلگاه شبيه عبدالله بن الحسن شهيدش كنند . .
. " .
24 - صفحه 208 : خاتمه در مذمت گوش دادن به اخبار كاذبه و حكايات و
قصص دروغ مجالس تعزيه‏داری . خداوند در مقام مذمت يهودان بلكه منافقين‏
و بيان صفات خبيثه و افعال قبيحه ايشان می‏فرمايد : « سماعون للكذب‏
اكالون للسحت »( 1 ) . درباره اهل بهشت می‏فرمايد : « لا يسمعون فيها
لغوا و لا كذابا »( 2 ) . درباره اهل دوزخ كه در اين جهان به دروغ عادت‏
كرده‏اند و در آخرت و موقف نيز ترك نكنند می‏فرمايد : « ويوم تقوم‏
الساعة يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعة كذلك كانوا يؤفكون »( 3 ) .
ايضا : « و يوم يبعثهم الله جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون‏
انهم علی شی‏ء الا انهم هم الكاذبون »( 4 ) . ايضا : « ثم لم تكن فتنتهم‏
الا ان قالوا والله ربنا ما كنا
مشركين 0 انظر كيف كذبوا علی انفسهم و ضل عنهم ما كانوا يفترون » (1)
. ايضا : « و اجتنبوا قول الزور »( 2 ) . ايضا : « و الذين لا يشهدون‏
الزور »( 3 ) .
25 - صفحه 213 : و نيز دلالت كند بر قبح و مذمت آن ، استقراء غالب‏
معاصی كه محل آن مانند غالب اقسام دروغ ، زبان است مثل غيبت و غنا و
سب و بهتان و استهزاء و نظاير آنها ، زيرا كه چنانكه غيبت در شرع حرام‏
است ، گوش دادن به آن نيز حرام است ، خوانندگی حرام است ، گوش دادن‏
به آن نيز حرام است ، سب اولياء خداوند يا مؤمن كفر يا معصيت است ،
گوش دادن به آن نيز حرام است . خدای تعالی فرمايد : « و قد نزل عليكم‏
فی الكتاب ان اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزء بها فلا تقعدوا
معهم حتی يخوضوا فی حديث غيره انكم اذا مثلهم »( 4 ) . . . هر كس‏
مرتكب گناهی شد ، به آيه‏ای از آيات الهی استهزاء كرده است
حال سزوار است كه ارباب دانش و بينش ، مجالس مصائب جديده‏
حضرت ابی عبدالله ( ع ) را ترتيب می‏دادند و صدماتی كه بر آن وجود
مبارك می‏رسد از زائر و مجاور و خادم و حامل علوم آن حضرت و متعبدين و
ناسكين و مأمورين و غير ايشان به انواع و اقسامش در شب و روز جمع كرده‏
به دست ديندار دلسوزی دهند كه در مجالس اهل تقوا و ديانت و غيرت و
عصبيت بخوانند و بسوزند و بگيرند و از خداوند متعال تعجيل فرج و ظهور
سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و قامع كفر و نفاق و عدوان را
بخواهند .
27 - اين بحث در چهار فصل بيان می‏شود :
الف - معنی تحريف و انواع تحريفها و اينكه در حادثه عاشورا انواعی از
تحريف واقع شده است .
ب - عوامل تحريف به طور عموم و عوامل تحريف به طور خصوص در حادثه‏
عاشورا ، و به عبارت ديگر مسئولان تحريف در حوادث به طور عموم و در اين‏
حادثه به طور خصوص .
ج - تشريح تحريفهايی كه لفظا يا معنی ، شكلا يا روحا در حادثه عاشورای‏
حسينی صورت گرفته است .
د - وظيفه علماء امت در اين باب به طور عموم و در اين حادثه به طور
خصوص كه : « اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان يظهر علمه و الا فعليه لعنة
الله » ( 1 ) . ايضا : « و ان لنا فی كل خلف عدولا ينفون
عنا تحريف الغالين و انتحال المبطلين » ، (1) و وظيفه ملت مسلمان در
اين باب به طور عموم و در اين حادثه به طور مخصوص از نظر حرمت شركت‏
در استماع و لزوم مبارزه عملی و نهی از منكر .
28 - معنی تحريف : راغب در " مفردات " می‏گويد : حرف الشی‏ء طرفه .
. . و تحريف الشی‏ء امالته كتحريف القلم . و تحريف الكلام ان تجعله علی‏
حرف من الاحتمال يمكن علی الوجهين . قال عز و جل : « يحرفون الكلم عن‏
مواضعه ». . . و من بعد مواضعه . . . ( 2 ) .
در تفسير امام فخر رازی جلد ( 3 ) صفحه 134 ذيل آيه 75 از سوره بقره‏
می‏گويد : قال القفال : التحريف : التغيير و التبديل ، و أصله من‏
الانحراف عن الشی‏ء و التحريف عنه ، قال تعالی : " « الا متحرفا لقتال او
متحيزا الی فئة »" . ( 3 ) و التحريف هو امالة الشی‏ء عن حقه . يقال :
قلم منحرف اذا كان رأسه قط مائلا غير مستقيم . قال القاضی : ان التحريف‏
اما أن يكون فی اللفظ أو فی المعنی . و حمل التحريف
علی تغيير اللفظ اولی من حمله علی تغيير المعنی ( 1 ) . . .
تحريف لفظی به اينست كه مثلا لفظی كم يا زياد می‏كنند و يا كلمه يا
جمله‏ای را پس و پيش كنند و به هر حال معنی را كم يا زياد [ كنند ] يا
تغيير دهند . خطر بزرگ در تحريفات مغير معنی است .
اينگونه تحريفات در كتب و نوشته‏ها زياد است حتی در متن اشعار خصوصا
آنجا كه به اصطلاح مصحح " شدرسنا " می‏كند .
مولوی در يكی از اشعار خود گفته است :

از محبت تلخها شيرين شود
از محبت مسها زرين شود
بعد نساخ اضافه كرده‏اند " از محبت دردها صاف ، و دردها شفا ، و
خارها گل ، و سركه‏ها مل ، و دار تخت ، و بار بخت ، و سنگ روغن ، و حزن‏
شادی ، و غول ماری ، و مرده زنده ، و شاه بنده می‏شود " . مانده است‏
بگويند سقف ديوار و خر بوزه هندوانه و استكان نعلبكی می‏شود .
اما تحريف معنوی - سه مثال :
الف - « يا عمار ! تقتلك الفئة الباغية » .
ب - « لا حكم الا لله » .
ج - « اذا عرفت فاعمل ما شئت
اولی مورد سوء استفاده معاويه ، دوم مورد سوء استفاده خوارج ، سوم مورد
سوء استفاده شيعيان از حديث امام صادق شد كه خود آن حضرت به طور صحيح‏
توضيح دادند .
در قرآن تحريف لفظی واقع نشده ولی تحريف معنوی كه عبارت است از سوء
تفسير ، زياد واقع شده است .
منطقيين در باب صنعت مغالطه گفته‏اند يا لفظی است و يا معنوی ، و
اقسامی ذكر كرده‏اند كه برای ما نحن فيه مخصوصا از نظر پيدا كردن مثال‏
عربی و فارسی بسيار مفيد است .
قرآن از تحريف كلمه در آيات زيادی ياد و نكوهش كرده است . اما
همانطور كه " كلمه " در اصطلاح قرآن اعم است از جمله و شخصيت و حادثه‏
، قهرا تحريف نيز اقسامی پيدا می‏كند : تحريف عبارات ، تحريف حادثه‏ها
و تاريخچه‏ها ، تحريف شخصيتها . ( برای قسم سوم رجوع شود به سخنرانی سيد
مرتضی جزائری در گفتار ماه ) .
29 - بحث ما در نوع دوم يعنی تحريف حادثه است كه هم ممكن است‏
تحريف لفظی شود يعنی كم و زياد در نقل آن بشود ، و هم ممكن است تحريف‏
معنوی بشود يعنی روح حادثه كه عبارت است از علل و انگيزه‏ها و از هدفها
و منظورها ، مسخ بشود . از همينجا معلوم می‏شود كه اهميت تحريف بستگی‏
دارد به اهميت موضوع آن يعنی محرف فيه كه يك سخن عادی يا يك حادثه‏
عادی و يا يك شخصيت عادی باشد يا آنكه در سخنی يا حادثه‏ای
يا شخصيتی واقع شود كه سند تاريخی و اخلاقی و تربيتی و دينی يك اجتماع‏
است . لهذا كذب بر خدا و رسول ، اشنع اقسام كذب است و مبطل روزه است‏
. از نظر قوانين نيز جعل و تحريف در اسناد رسمی از نظر جرمی جنايت‏
تشخيص داده می‏شود نه جنحه .
30 - واقعا حادثه‏های اخلاقی و نهضتهای بزرگ الهی ، آيه‏ای هستند از
آيات الهی در كتاب مقدس تكوين . مردم وظيفه دارند حداكثر رعايت را در
حفظ و رعايت و صيانت آنها بنمايند ، و الا مناط مشمول اين جمله می‏شوند :
« من فسر القرآن برائه فليتبوا مقعده من النار » ( 1 ) .
ايضا : « فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرفون الكلم‏
عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به »( 2 ) . ايضا : « فويل للذين يكتبون‏
الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند الله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل‏
لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون »( 3 ) .
31 - در حادثه عاشورا هم تحريف لفظی صورت گرفته و بند و بيلها و كم و
زيادهای زياد در آن صورت گرفته كه در كمتر حادثه ای اينهمه برگ و ساز
پيدا شده است . به قول شاعر

بس كه ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببينی نشناسيش باز
دوستان و اصحابی ، دشمنانی ، فرزندانی ، جمله‏هايی ، كارهايی ، سخنانی‏
به امام نسبت داده شده كه اگر امام بشنود هيچ تشخيص نمی دهد كه درباره‏
او صحبت می‏كنند ، با آنكه حادثه عاشورا برخلاف توهم بعضی ، از نظر
تاريخی بسيار روشن و خالی از ابهام است ، كمتر حادثه تاريخی مثل اين‏
حادثه اسناد صحيح و درست دارد به علت اهميت اين حادثه ، و مخصوصا اهل‏
بيت جزئيات اين حادثه را فاش كردند